حلماحلما، تا این لحظه: 9 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

هدیه ای از جنس عشق

دخترک 26 هفته ای

سه شنبه 14 ام مرداد باید دوباره ازمایش قند خون ناشتا تکرار شود دو هفته به شدت رژیم غذایی را رعایت کرده ام ازمایش خون را میدهم ارامش دارم جوابش را همسرم میگیرد و میبینم همان 97 هست که بود حتی یک واحد هم کم نشده است انگار این عدد مرا خیلی دوست دارد میروم مطب دکتر شکر خدا نیم کیلو وزن اضافه کردم و ان افزایش وزن ناگهانی را ندارم قلب دخترکم هم مثل همیشه پیدا نمشود خانم مامایی که کنار دکترم هست میگوید این دخترک ابروی مرا هر بار میبرد با هزار التماس و خواهش رونمایی میکند که همین حین صدای تالاپ تولوپ مطب را پر میکند و من غرق شادی میشوم انگار دخترکم از حرف خانم ماما ناراحت شده است و یک خبر خوب اینکه جان مادر تغییر وضعیت داده است طولی قرار گرفته است و...
15 مرداد 1393

الحمد لله رب العالمین

بالاخره با دکتر خودم تماس میگیرم وسه شنبه صبح خودشان را میبینم فشارم بالاست دفع پروتئین کمتر است میگویند پره اکلامپسی خفیف دارم و دکترم مکث میکند و میگوید قند ناشتا بالا است و این یعنیییییییی  دیابت حاملگی هیچ حرفی برای گفتن ندارم فقط لبخند میزنم و میگویم کلکسیونی از بیماریهای حاملگی دارم جالبش این است نه اهل خوردن نمک هستم نه شیرینی همیشه قبل بارداری فشارم 9 10 بوده و قند خونم خیلی پایین تر از نرمال دکترم میگوید بدنت نوعی مقاوت به جنین نشان میدهد قرص فشار خون دو عدد میشود باید پیاده روی هم بکنم حال دخترکم هم خوب یود ولی حرکاتش را دیگر حس نمیکردم همان شب دراز کشیده ام میخندم به همه این مشکلات و ارامم حالم خیلی خوب است برایم هیچ چیز مهم ...
1 مرداد 1393

انی توکلت علی الله

جواب ازمایش دفع پروتئین را میگیرم جوابش 195 است و بیشتر از حد نرمال است و این یعنی من مبتلا پره اکلامپسی شده ام دوست دارم صبور باشم محکم باشم اما نمیتوانم مدام با خودم تکرار میکنم توکل کن به خدا توکل کن به خدا دکترم  ایران نیست هیچ دکتریهم نوبت ویزیت نمیدهد قرار است امروز پیش دکتر دیگری بروم نمیدانم چه خواهد شد نمیدانم چرا بدنم اینقدر نامهربان است نمیدانم دخترم مرا دوست دارد یا نه؟نمیدانم برای امدنش چرا اینهمه ناز دارد با تصور دست و پای کوچکش تحمل نمیکنم میزنم زیر گریه نمیخواهم نارس باشد نمیخواهم اذیت شود خدایا مهربانم بزرگوارم خودت مواظبش باش همه چیز را سپرده ام به تو نمیخواهم هیچ فکری کنم دلم میخواهد مثل دیگر زنان باردار به فکر خرید س...
30 تير 1393

یا ارحم الراحمین

نمیدانم از چه بگویم از حکمت خدا از تقدیرم فقط میگویم خدایا توکلم به توست مهربانترینم فشارم خیلی بالا میرود میشود 15 خودم میدانم نشانه خوبی نیست و شاید علامت مسمویت حاملگی باشد میروم دکتر وزنم طی سه هفته 4 کیلو زیاد شده دست و پاهایم متورم است دکترم میگوید متاسفانه احتمال پره  اکلامپسی زیاد است افزایش وزن ناگهانی و فشار زیاد و نقاط نورانی در جلوی چشمانم میگویند حال من و دخترم خوب نیست قلبش دیگر با دستگاه پیدا نمی شود سونوگرافی میکنند و میبینند عرضی خوابیده است حالش خوب است و قلبش خوب خوب میزند دلم ارام میشود چه قدر مادر بودن عجیب است برایم مهم نیست که دکتر میگوید احتمال تشنج و کما داری برایم مهم نیست که میگوید حالت شاید بدتر شود فقط ان...
26 تير 1393

عشق

 تورم دست هایم  تورم پاهایی که نمیتوانم زیاد راه بروم یا بنشینم ترکهای ریز و درشت پوست شکمم ریزش موهای سرم ناتوانی های بدنم همه و همه مرا خوشحال میکند؟؟؟؟؟بی نظیر است به خاطر اینهمه تغییر و ضعف چرا اینقدر خوشحالم؟؟؟نازدانه من جانان من من سرمست از وجود توام وقتی به دستان کوچکت فکر میکنم وقتی به کش و قوش امدن هایت فکر میکنم دلم ضعف میرود نازدانه اینها همه حس ناب مادرانه است حس ناب دوست داشتن موجودی که حتی نمیدانی چه شکلی هست ولی وقتی کوچکترین حرکتی احساس میکنی تمام ترکها و تورم ها و ناتوانیها میشوند عشق و غوغا دخترکم عزیز دلم دوستت دارم فرشته بهشتی من بی صبرانه منتظر در اغوش کشیدنت هستم
10 تير 1393

دخترک 20 هفته ای

سه شنبه 93.4.3 من و دخترکم وقت ویزیت داریم وارد اتاق میشوم و برای اولین بار بدون سونو گرافی با دستگاه معاینه صدای قلبش به گوشم میرسد این یعنی حسابی قد کشیده و بزرگ شده است جواب امنیو سنتز را دکتر میبیند بلند میگوید خدایا شکرت یک دختر خوشگل و سالم داریم 3کیلو هم وزنم زیاد شده است دکتر میگوید خوب است اما به نظرم خیلی زیاد است سونوگرافی هم میشوم تا اب دور جنین بررسی شود که شکر خدا خوب و نرمال است فشارم هم که طبق معمول بالا ست  حس  عجیبی دارم این که ناردانه من 20هفته رشد کرده است این که نیمی از راه تمام شده است و اینکه دیگر شکمم انقدری جلو امده است که حتی نتوانم لباسهایم را بپوشم عجیب راه میروم انگار یک چیزی در قسمت شکمم تعا...
5 تير 1393

دوستت دارم

برای مرد زندگیم مینویسم برای او که پدر شدن برازنده اوست برای او که زحمتکش ترین مرد زندگی است برای او که مهربانترین است برای او که پدر دخترک بهشتی است مهربانم گل زیبای زندگیم دوستت دارم به خاطر تمام نگرانی هایی که برایت شمردم و تو ارام گفتی توکلت به خدا باشد برای تو که گریه کردمو ان روز ها از جواب نامشخص امنیو سنتز گفتم  و تو گفتی دخترمان سالم است و دلم را ارام کردی  همیشه همراهم متشکرم برای مادر رویاها مینویسم برای مادر زیبایم برای فداکار ترین مادر دنیا او که همدم غصه هایم است او که کل معنای زندگی است مادر مرا ببخش مرا به خاطر تمام نگرانی هایی که برایت دادم برای تمام اشکهایی که برایم ریختی ببخش کاش بتوانم حتی ذره ...
29 خرداد 1393

فقط خدایا شکرت

همین الان ا زمایشگاه بر گشته ام اشکها امانم را بریده اند امروز صبح از خواب بیدار میشوم خبر نمره هایم میرسدو خوشحالم بالافاصله گوشی خانه زنگ میخورد خانم جواب ازمایش تان حاضر است میگویم میشود جوابش را فقط بگویید نرمال است یا نه میگوید خیر حضوری بیایید دل توی دلم نیست اشک میریزم فقط صدا میزنم یا عباس پدرم میاید با او میروم همسرم نگرانیش از پشت تلفن مشخص است میرویم نمیدانم چگونه پله های ازمایشگاه را بالا بروم نمیدانم چگونه امام حسین را صدا بزنم اصلا من کجایم؟انگار روی زمین نیستم انگار این پاها مال خودم نیست نفس زنان میرسم بالا جواب را میدهند دستم و میگویند نرمال است جواب ازمایش دخترم 46xx است گریه میکنم میخندم پدرم چقدر خوشحال است او بی شک فر...
29 خرداد 1393

الهی و رب من لی غیرک

با تمام حال ندارم با تمام درد و نگرانیم امده ام تا بنویسم تا دلم ارام شود دوشنبه 93.3.12 جوابم ازمایش غربالگری دوم را میگیرم باید به دکتر نشان دهم خودم که نگاه میکنم عددش زیاد جالب نیست 1به 350 ریسک سندرم داون است دلم اشوب است میروم مطب دکتر نگاهی میکندو میگوید خوب است ولی من میدانم که خوب نیست میگوید معرفی برای دکتر ژنتیک مینویسم به خاطر ازدواج فامیلی تان و الا لازم نبود دلم میگیرد اشکها سر میخورند روی گونه هایم بیرون میایم همسرم هزاران سوال بی جواب از اشکهایم دارد چهارشنبه میروم دکتر ژنتیک همراه مادر و پدرم . مادرم اشکهایش میریزد پدرم با لبخند همیشگیش میخواهد دلم را ارام کند و من باید دلداری بدهم من باید همه غمها را پنهان بکنم مباد...
15 خرداد 1393